پاسخ کوتاه به آقای سخیدادهاتف راجع به امام حسین(ع)
اسدالله جعفری اسدالله جعفری

بنام خدا

مقدمه

1- خدا انسان را بگونه ی خلق نموده که تفکر واندیشیدن وپرسشگری وجست وجوگری ازمختصات وجودی اش هست وانسانیت منهای این گزاره ها وجود خارجی ندارد. این مسئله  که انسانیت انسان را تفکر تشکیل می دهد، اجماع عقلای عالم است وهمان عقلا ودانایان اولاد آدم، فصل ممیز انسان را قوه عاقله دانسته وچنین قضیه ی را بیان کرده اند«انسان حیوان ناطق است»درشرح این قضیه گفته شده  که مراد از حیوان بعدحیات انسان است که دراین بعد با دیگر موجودات دارای حیات ونمو، مانند گیاهان وچهارپایان نظیر گاو وگوسفندو... شراکت دارد.لذا باید فصل ممیزی داشته باشد تا از دیگر شرکای خِلقتی خود متمایز گردد.وفصل ممیز ویابه عبارت دیگر فصل منطقی آن «ناطق» است . ناطق که فصل ممیز انسان هست؛ ناطق به معنای اسم فاعل  درزبان عربی ودرزبان فارسی به معنای سخنران وسخن گو، نیست. چون اگر چنین باشد بعضی از انسان هاکه به دلایلی نمی توانند سخن بگویند از انسانیت  خارج می شوند.پس مراد ازناطق، همان قوه عاقله است که عبارت باشد از درک کلیات وتصرف در ادراکات کلی وتشکیل قضایا.

اماهمین انسان که دارای قوه عاقله است دایره تعقل او در عالم خارج بدون قاعده وقانون نیست وهمین موضوع است که باعث خلق مکاتب مختلف فلسفی شده ومکاتب مختلف فلسفی مدعی ارائه دهندگان  قانون جامع برای درست اندیشیدن انسان هستند.

امروزه فلسفه های بدون در وپیکر بسیاری در جهان ظهور وبروز نموده و ادعاهای عجیب وغریب دارند که آن را باید« آشفته بازار فلسفی» نامید چنان که فیلسوف معاصر ایران آقای رضاداوری اردکانی آن را «بحران فلسفه» می نامد.

آن چه این آشفته بازار فلسفی را( در جهان ومخصوصا جهان شرق وجهان سوم وکشور های از جهان سوم که براثر جنگ بنیان های آموزشی آسیب  دیده است نظیر کشور عزیز ما افغانستان،) آشفته تر کرده  چهار مسئله است:

1  – بیسوادی فلسفی

2 -  ترجمه ها

3 – خودآموزی

4 – رسانه ها.

این چهار موضوع در کشور ما افغانستان بسیار فاجعه آفرین است بگونه ی که بنیان های اساسی اخلاق واعتقاد رابه حراج گذاشته است وهرکسی از گوشه ی این فضای آشفته سربر می آورد وادعای پیغمبری می کند ومطاع خودرا عرضه می دارد.

لازم است که در اینجا آن چهارگزاره  را توضیح کوتاه بدهیم وبعد به اصل سخن بپردازیم .

بیسوادی فلسفی

درافغانستان فلسفه آنگونه  که باید باشد نیست.دردانشگاه ها ومدارس دینی فلسفه درجایگاه واقعی خودقرار نگرفته است وکرسی فلسفه را کسانی اشغال نموده اند که خود فلسفه نمی دانندیا بافلسفه معاند هستندوبعضی از استادان عزیزفلسفه ،فلسفه  را درغرب خوانده ودر افغانستان فلسفه اسلامی تدریس می کنند وبعضی  دیگراز استادان عزیز در ایران فلسفه اسلامی  رابه صورت ترمی، خوانده اند ولی در افغانستان فلسفه غرب تدریس می کنند.

علاوه بر این آشفته بازاریی فلسفه در دانشگاه ها ومدارس دینی افغانستان،دو بدبختی بزرگ دیگر نیز وجود دارد:

 1 – شخصیت های بزرگ  ودارای نام  وجریان سازی چون شیخ آصف محسنی،عبدالرب رسول سیاف وبرهان الدین ربانی با فلسفه سرستیز دارند وسنت اندیشان عقل گریز هستند .

2 -  عده ی  از خارج برگشته«مطلق خارج منظور است به شمول ایران» کرس های آموزش راه می اندازند وعده ی از جوانان ساده وپاک را به گرد خود جمع نموده دکان باز می کنند وبه پیغمبری مشغول می شوند وبه گمان باطل خودعلم اولین وآخرین را به این جوانان عزیز وپاک، تحویل می دهند.نگفته معلوم است که نتیجه ی این آشفته بازاری، چه خواهد بود.

حضرت استاد دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی،ازآشفته بازاری فلسفه در ایران شکایت داشت (که  شکایت ایشان همان شرحال ما در افغانستان است)ایشان می فرمود«بدبختی ما در این  است که امروزه فلسفه نخوانده فیلسوف می شوند وادعاهای بزرگ بزرگ هم دارند.یک کسی بدایه ونهایه علامه طباطبایی راچند صفحه ی می خواند ومی شود فیلسوف وبعد هم می رود در گوشه ی مدرسه ای ویا مسجدی چند نفری بی خبر از فلسفه راپیدا می کند وبدبختی شروع می شود.به والله کسی با خواندن بدایه ونهایه فیلسوف  نمی شود»(شبکه 4 سیمای ایران.برنامه معرفت)

این شکایت  حضرت استاد دکتر دینانی از فلسفه در ایران ،حکایت ما در افغانستان هم هست.

ترجمه ها

اصل ترجمه اززبانی به زبانی دیگرازاصول تعالی تمدن بشری است وتاریخ بشر نیز گواه صادق است بر این مطلب ونیازی به شرح وبسط ندارد.

اما ترجمه از زبانی به زبان دیگر لوازم علمی وفرهنگی مخصوص به خودرا می طلبدکه بعضی از آن تعلق به شخص مترجم ومتن مورد ترجمه دارد وبخشی دیگر مربوط به جامعه است.

آنچه مربوط به شخص مترجم ومتن مورد  ترجمه است همان علمی بودن متن وعالم بودن مترجم نسبت به متن ترجمه شده است.وجامعه نیز ازنظر فرهنگی بگونه ی باشد که با ورود ترجمه ها هویت فرهنگی خودرا از دست ندهد بلکه برعکس باید ورود ترجمه باعث رشد بومی سازی علوم شود نه آنکه انحطاط فرهنگی خلق شود.

متأسفانه متون فلسفی ورمان ها وداستان های با درون مایه فلسفی  که درایران وافغانستان وپاکستان ترجمه می شود، نوعا ترجمه های عالمانه نیست چون مترجمان (بعضی از مترجمان عزیز مستثنی است)به دوبخش تقسیم می شوند: 1 – مترجمانی که نسبت به متن مورد ترجمه تخصص ندارند وبازبان علمی متن آشنا نیستند مثلا فلسفه نخوانده متن فلسفی ترجمه می کنند وبازبان وساختار داستان ورمان آشنایی ندارند اما به صرف آشنا بودندبا زبان نوشتاری متن مورد نظر دست به ترجمه می زنند 2 -  برخی از مترجمان(مخصوصا مترجمان فلسفه ورمان های فلسفی)در یک حوزه زبانی تخصص دارند مثلا با فلسفه غرب آشنا هستند اما با فلسفه اسلامی(یا به عبارت  دیگر فلسفه در جهان اسلام)آشنایی کامل ندارند وقتی متن فلسفی ای را به زبان فارسی برمی گردانند وازآنجاکه با اصطلاحات فلسفی زبان مقصد آشنایی ندارند،ترجمه غلط انداز می شود. ومخصوصا که اگر آن متن ترجمه شده از زبان دوم باشد یعنی اصل متن از زبان مبدأبه زبان عربی  یا زبان فرانسه ترجمه شده ومترجم همان متن ترجمه شده به عربی  یافرانسوی را به فارسی برمی گرداند واین  نوع ترجمه ها واقعا غلط انداز است.

مرحوم علامه دکتر مهدی حایری ،که در دوفلسفه شرق وغرب تخصص داشت وسال ها در مدارس علمیه ایران ودانشگاه های غرب فلسفه رانزد خداوندگاران فلسفه خوانده وخود، فلسفه  اسلامی وغربی رادر دو حوزه علمی  جهان شرق وغرب تدریس کرده بود؛ معتقد بود که درایران کسی شایستگی ترجمه «کانت» راندارد چون زبان فلسفی کانت را نمی فهمد.

این نظر دکتر آیت الله حایری بسیار نظر متین وراهگشا است وبه همین علت بود که حضرت علامه محمد تقی جعفری، وقتی متنی را از ترجمه ها نقل می کرد بلافاصله یاد آور می شد که «اگر ترجمه درست باشد»

افغانستان،از این نوع ترجمه ها ی که ازایران وپاکستان وارد افغانستان می شوند ویا در داخل افغانستان ترجمه می شوند،رنج می برند وفضای علمی وفرهنگی افغانستان رابا چالش های کور وبحران های بی منطق رو برو نموده اند وخدا می داند که این آشفته بازار ترجمه وترجمه خوانی های بدون تخصص تا کی ادامه می یابد؟

خودآموزی

خودآموزی یکی دیگر از بدبختی های جامعه علمی مااست که اگر درمان نشود کشوررابه قهقرای فرهنگی سوق می دهد.

منظور از خود آموزی این است که افراد، کتاب ها ورمان های فلسفی وعلوم انسانی(ازجامعه شناسی تا حقوق) را بدون صلاحیت علمی وآشنایی با زبان علمی آن متن،شروع به مطالعه می کنند وبدون که آن متن را بفهمد متخصص در آن حوزه از علوم انسانی می شوند ونظریه پردازی می کنند.

البته که اگر این بزرگواران این نوع کتاب هارا برای لذت وسرگرمی وتفرج صنع مطالعه کنند نتنها بد نیست وخطری بدنبال ندارد بلکه بسیار خوب وثمربخش هم است اما وقتی خود خوانده فیلسوف ونظریه پرداز وجامعه شناس ومفتی می شوند دیگر عاقبتش را خدا می داند.

یادم هست ،علامه جعفری می فرمود من اگر مسئول این کتابخانه ها بودم ، درورودی کتابخانه می ایستادم وهرکسی  وارد کتابخانه می شد از او می پرسیدم که چه کتابی را مطالعه می کنید ؟اگر می گفت«می خواهم مولوی وخیام مطالعه کنم»ازاو سوال می کردم که برای چه مطالعه می کنید؟

اگر می گفت برای لذت ادبی و... به اومی گفتم برو کتاب را از فلان قفسه بردار وبخوان.

اگر می گفت برای سرگرمی وپری اوقات فراغت باز می گفتم برو واز فلان قفسه بردار وبخوان.

اما اگر بگوید می خواهم مولوی وخیام رابشناسم ومثنوی را بفهمم. بدون درنگ  ازاو می پرسم: چقدر درس خوانده ای؟اگر پاسخ این باشد که دیپلم ویابالاتر از دیپلم ، بامهربانی می گویم عزیزم اول برو دانایی وآگاهی خودرا در سطح مولوی وخیام برسان بعد بیا مولوی وخیام بخوان.

هنوز که هنوز است آن طنین آهنگ شیرین کلام حضرت علامه جعفری در گوشم طنین انداز است که می فرمود:آقا مولوی وخیام خواندن ومولوی شناختن شوخی نیست.آخر تو مولوی می خوانی باکدام سطح علمی.؟

امروزه خود خوانی وتخصص خودبنیاد در حوزه علوم انسانی بلای  بزرگ  جامعه ی مااست چنان که به چشم سر می بینیم هراز گاهی پیغمبری خودخوانده ی در افغانستان ظهور می کند وحقوق بشر ونواندیشی دینی رابهانه قرار داده چه نظریه های عجیب وغریبی ارائه داده  وبنیاد های اساسی دین واخلاق واعتقاد مردم را به مسخره می گیرد بدون که خود عالم به آن  بنیاد های اساسی باشد.

رسانه ها

اصل رسانه ونفس اطلاع رسانی از مجراهای منطقی آن ،مورد قبول وپذیرش همه عقلای جهان است وخود این پدیده از دست آوردهای مبارک ومیمون عقل جمعی بشر است ودر حقیقت این دست آورد بزرگ ومبارک عصاره بیست قرن تعقل وتفکر بشر می باشد.

ولی همین دست آورد خرد جمعی بیست قرنه ی بشر از بزرگ ترین درد سرهای فرهنگی واخلاقی وبدبختی های جوامع امروز است بالاخص کشور عزیز ما افغانستان که بدل به رباط بدون در وپیکری شده که هرکسی  ازراه رسید گوشه ی از این رباط را به اشغال در آورده بساط پیغمبری خود را پهن می کند.

امروزه در افغانستان انواع رسانه وجود دارند که بدون هیچ منطق وقاعده وقانون اخلاقی مشغول کار هستند وبسیاری از این رسانه ها  گردانندگانش انسان های عاری از اخلاق ومعرفت انسانی می باشند تاچه رسد به اخلاق کریمانه دینی.

پاسخ

با این توضیح کوتاه  می رسیم به اصل مسئله  که سخنی دوستانه با خوانندگان عزیز سایت وزین جمهوری سکوت است.

2 - سایت جمهوری سکوت،مورد تحسین وهمچنین موردهجمه ناجوانمردانه ی بسیاری از دوستان قرار گرفته  واین تحسین وهجمه ها نشان از جایگاه تأثیر گذار این سایت دارد.که بعضی دوستان خودرا مسئول می دانند که به تحسین  این سایت برخیزند واز طرف دیگر بسیاری خوانندگان عزیز نیز مسئولیت خود می دانند که به نقد تو أم با حکایت وشکایت بپردازند .این حق انسانی هرخواننده عزیزاست.

3 – سایت جمهوری سکوت،پایگاه اصلی نوشته های این برادر کوچک شما نیست اما جمهوری سکوت وبرادر عزیز وگرامی ام بلال نوروزی نواندیش، دوست داشتنی، دوست جدای ناپذیر من می باشد. لذا نوشته های از من نیز در این پایگاه محبوب دوستان ومغضوب بدخواهان، نشر می شود.

هنوز که هنوز است به برادر ودوست عزیز ونویسنده محترم ومعزز،آقای عزیز رویش یک پاسخ به سؤالات روشنگرش در همین پایگاه جمهور، بدهکار هستم وهنوز که هنوز است شرمنده لطف واحسان ایشان می باشم وخدا کند توفیق رفیق راه شود که به آن لطف ایشان پاسخ بدهم.

4 – برادر محترمی بنام  سخیدادهاتف  مطلبی نوشته که در این« پایگاه جمهور»نشر شد وخواننده ای بانام  واقعی ویابااسم مستعاربنام آقاخان ترکمنی،نیز در نظرگاه، سخن های  گفته است.

 دراین  نوشته، سخن های آن برادر خواننده را درخور پاسخ نمی دانم .لذا به نقد بدون حب وبغض نوشته ی آقای هاتف می پردازم واز خدای بزرگ مسئلت دارم که حق را برقلمم جاری وساری سازد ومارااز حق گویان وحق پذیران قرار دهدکه خود درقرآن کریم خود از آن انسان  های شریف خبر داده است:

فبشرعباد

5- برادر محترم هاتف نوشته است:

«امام حسین یک مرد بود و مثل بقیه ی مردهای روزگار خود از پی ازدواج دو انسان دیگر به دنیا آمده بود. یعنی به دنیا آمدن اش یک اتفاق بیولوژیک متعارف بود. اما در فرهنگ شیعه می گویند که پیامبر اسلام امام حسین را در زمان کودکی اش « سید اهل بهشت» می خواند»

1-5-هیج عالم دینی وانسان شیعه نگفته که امام حسین غیر طبیعی وخارج از قانون حاکم بر جهان هستی بدنیا آمده است.پیغمبران وامامان معصوم شیعه علارغم پیغمبری وعصمت شان،ازنظر بشر بودنشان واز آن نظرکه وجود جسمی شان متشکل از عناصر طبیعی وخاکی هستند بادیگر انسان ها هیچ فرقی ندارند ومحکوم به احکام کلیه قانون طبیعت هستند.مثل دیگر موجودات طبیعی در روند طبیعی بدنیا می آیند وادامه حیات جسمی ایشان نیز محکوم قانون طبیعی می باشد.

بله از جهاد دیگر فرق دارند وبخشی مربوط به مقارن  بودن تولد ایشان می باشد وبعضا مربوط به رفتار پدر ومادرایشان در قبل وبعد از تکوین نطفه ایشان در رحم مادر است.

2 – 5- اینکه امام حسین وبرادرش امام حسن سید اهل بهشت نامیده شده ورسول خدا این بشارت راداده است.این بشارت مخصوص شیعه نیست بلکه اجماع امت اسلامی است وتمام فرق اسلامی این را از پیغمبر خدا نقل کرده وقبول دارند.فقط کافی است که به کتب فرق اسلامی مراجعه واقوال وعقاید ایشان رامطالعه کرد.

شما می توانید اصل اصالت تاریخی آن را مورد نقد وانکار قرار بدهید که اصلا چنین چیزی از پیغمبر خدا نقل شده یانه واگر نقل نشده باشد شما می توانید آن رارد کنید اما وقتی اصل تاریخی آن تأیید شد وشما اصل پیغمبری محمد(ص) را قبول کردید نمی توانید آن رارد کنید اگرچه راز وفلسفه آن را ندانید.چنان که در وقتی پیش یک دکتر می روید او به شما می گوید باید دست شما قطع شود،شما می توانید تخصص پزشکی اورا مورد تحقیق قرار بدهید وقتی معلوم شد وشما پذیرفتید که او فوق تخصص است دیگر نمی توانید درتشخیص او مبنی برقطع شدن دست تان  چون وچرا کنید وبگویید من نمی فهمم چرا این دکتر چنین تشخیص داده است .البته شما می توانید به حرف او عمل نکنید ویا پیش دکتر دیگر بروید.

این مسئله که« امام حسین سرورجوان اهل بهشت است»  از همین قبیل می باشد .بله شما می توانیدبه محمد ایمان نیاورید وقتی به محمد ایمان نیاوردید، دیگر الزامی ندارید که به این گفته او عمل کنید.

مسلمانان اگر معتقد هستند که امام حسین سرورجوانان اهل بهشت است. این عقیده براساس ایمان  شان به محمد است وهیچ مسلمانی نگفته که دیگر انسان ها هم موظف است که حسین را سرور جوانان اهل بهشت بدانند.

بله،آقای هاتف ،می تواند وحق ایشان است که تا مسلمان است از اصل صدور این سخن از محمد پرسش کند.اما وقتی مسلمان باشد واصل پیغمبری محمد را قبول کند واصل صدور این سخن از محمد ثابت شود دیگر منطقا نمی تواند به بهانه درک نکردن فلسفه این سخن آن رارد وانکار کند.

البته با انکار این که« حسین سرور جوانان اهل بهشت  است». اگر این  انکاربه انکار  اصل پیغمبری محمد رسول خدا منتهی نشود،آقای  هاتف مرتد نمی شود وازاسلام هم خارج نمی گردد.چون این مسئله از اصول وضروریات دین نیست.بلکه از کمال ایمان ودین داری است.

هرانسانی با اقرار به وحدانیت خدا ورسالت محمد واعتقاد به قیامت مسلمان است وخون وآبرو وناموس ومالش درامان می باشد.

اگر کسی، مسلمانی را در همین اندازه بخواهد او می تواند یک مسلمان شناسنامه ای باشد اما دیگر توقع نداشته باشد که ازآن کمال برین دین داری هم برخوردار باشد.

6 -«کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا » دقت کنید. هر روز عاشورا و هر سرزمینی کربلا است یعنی تاریخ بشر به دو قسمت تقسیم می شود : دوره ی پیش از عاشورا و دوره ی بعد از آن. گویی عاشورا نه به عنوان پاره یی از تاریخ تحولات درونی جامعه ی عرب آن روز بل به عنوان واقعه ی دگرگون کننده ی سراسر تاریخ انسانیت تلقی می شود. می دانیم که پیش از عاشورا هم جهانی بود و در آن جهان ظلم ها و مقاومت ها و شهادت هایی بودند. چه طور شد که این مورد این قدر در رگ ما رفت؟»

1-6-  این شعار« کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا»با این که سند تاریخی ندارد که از امامان شیعه باشد(مجله علوم حديث، شماره 26)اما برخلاف پندار آقای هاتف،شعار بسیار خوب ودارای معنای بلند است.

معنای این شعار آنی نیست که هاتف در ذهن خودساخته وآن را بارنگ ولعاب به تقریر در آورده وجهان را به دو بخش قبل از عاشورا وبعد از عاشورا تقسیم نموده واین پندار باطل رابر امت اسلامی ومخصوصا شیعه نسبت می دهد که شیعه جهاد های انسان های قبل از عاشورا را علیه ظلم ها بیداد ها  منکر است.

معنای این شعار این  است که تاریخ انسان برمحوردو پدیده حق وباطل می چرخد وعاشورا همان حق است وهرجا که حق وباطل در نبرد باشد همان سرزمین وروز وروزگاران  کربلا وعاشورا است.حال می خواهد این سرزمین عراق باشد ومنطقه بنام کربلا  ویا افغانستان باشد ومثلا منطقه افشار.

شیعه براساس همین شعار معتقد هست که عاشورای امام حسین امتداد تاریخ جنگ حق وباطل است وامام حسین درکربلا به وظیفه خود عمل کرده چنان که در روزگاران قبل ازعاشورای60 هجری نیزانسان  های بوده که در کربلای حوزه زیست محیطی خود به وظیفه انسانی  عاشورایی خود عمل نموده ودر ادامه تاریخ هم هرجا جنگ حق وباطل(حق وباطل دینی نه بلکه حق وباطل انسانی)رخ دهد همان سرزمین کربلا است  وهمان روز عاشورا ومجاهد مردان آن، همان امام حسین وشهیدان در رکاب حسین.

این چنین است که ما نهضت عدالت خواهی شهید مزاری را تداوم نهضت امام حسین می دانیم

با چنین نگرش است که ما شهیدان همه ی  نهضت های آزادی بخش جهان را وشهیدان راه عدالت وآزادی را شهیدان کربلا می خوانیم.

شهید مزاری مصداق کامل این شهیدان کربلا است واو خود بزرگ ترین افتخارش را همین می دانست که خونش چون مولایش حسین برای  عدالت وانسانیت ریخته می شود.

همانطور که حسین برای نماز وروزه وحج و... شهید نشد چون یزید هم خود به حج می رفت وهم دیگران را به حج رفتن تشویق می کرد وقاضی القضات حکومت یزید حدود راجاری می کرد .اما آنچه که در حکومت یزید نبود عدالت وانسانیت وکرامت انسانی نبود ویزید حق انسانی انتخاب شدن وانتخاب کردن را از امت اسلامی گرفته بود وبنام حکومت اسلامی خدایی می کرد وحسین برای همین قیام نمود که یزید را از مقام خدایی بزیر آورد واگر یزید مثل خلفای راشدین وحتی اگر مثل پدرش معاویه حکومت می کردندوحقوق اساسی امت اسلامی  راحرمت می نهاد .امام حسین چون پدرش امام که باحضرت  ابوبکر وحضرت عمر همکاری نمود وخیر خواه عثمان بود،بایزید همکاری می کرد وبرای خیر خواهی اش راه مشورت در پیش می گرفت.امام حسین با یزید دشمنی شخصی نداشت.

درتاریخ معاصر،شهید مزاری هم برای روزه ونماز وحج شهید نشد چون در حکومت ربانی وحکومت طالبان همه ی احکام باحدت وشدت اجرا می شد وبه معتقدات شیعه هم کاری نداشت.

بله ربانی با عقیده حسینی شیعه که ظلم ستیزی  است؛ مخالف بود ومزاری هم  مطالبه اش مثل حسین مطالبه حقوق اساسی ملت افغانستان بود.حقوق اساسی چون حق حیات کرامتمندانه،حق شهروندی برابر،حق انتخاب شدن وانتخاب کردن،حق برخورداری برابر بادیگر شهروندان از مواهب خداد کشور.

پس می بینید امروز هم عاشورا است وهرسرزمینی کربلاوهر مجاهدی که برای عدالت وآزادی وحیات کرامتمندانه انسان به خون بغلطد او حسین زمان است.

جالب این است که در میان مردم ما جمعی مدعی روشنفکری ظهور کرده که دم از شهید مزاری وراه شهید مزاری می زنند اما مولا ومقتدای شهید مزاری  امام حسین را متعلق به تاریخ گذشته وملت عرب می خوانند.

خوانندگان عزیز وگرامی سایت جمهوری سکوت وپیروان صادق شهید مزاری متوجه باشند که همین مدعیان روشنفکری اگر امروز سخن از مزاری وراه مزاری می گویند نه براساس عقیده وایمان وعشق است بلکه برای آن است که  سخن گفتن ازشهید مزاری وراه شهید مزاری  نام ونان دارد واگرخدایی نکرده  روزی رسد که از مزاری  گفتن خون بها بخواهد وزندان وتبعید به دنبال داشته باشد همین مدعیان روشنفکری اولین کسانی خواهند بود که شهید مزاری  را مثل مولایش امام حسین تاریخ مصرف گذشته بخوانند.

خطری این طیف از روشنفکران کمتر از خطر آخوند های سنت اندیش ومتحجر نیستند.این چیزی است که مردم باید متوجه باشند.

7 - «در این حال سیدی می آید و می گوید : « من فرزند همین امام عزیز شمایم». انتظار دارید مردم با فرزند امامی چنان عزیز و شریف چه گونه برخورد کنند ؟»

1-7 – بحث سید وهزاره ازآن مغالطات  جدل الطرفینی است که هردوطرف می توانند برای اثبات حقانیت خود ونفی طرف مقابل دلیل اقامه کنند.

بناندارم وارد این بحث بی حاصل شوم فقط به نکاتی اشاره می کنم ورد می شوم:

یک- سید وهزاره از نظر انسانی ودینی هیچ امتیازی نسبت به دیگری ندارد ودر هیچ یک ازمذاهب اسلامی به برتری انسانی نسبت به انسانی دیگر اشاره نشده است.

دو – در مذهب شیعه وسنی مسئله ذریه رسول خدا مطرح است اما دایره شمولیت آن مورد بحث بوده وهست.البته در مذهب شیعه ذریه رسول خدا دارای احکام متفاوت از اهل سنت است واز نظر تاریخی هم فقها نسبت به سادات، فتواهاوسیره عملی متفاوت  داشته  اند که بعضا براساس احتیاط های فقهی رنگ قداست هم پیدا کرده است که دلایل جامعه شناسی مخصوص به خودرا دارد.

سه- این مسلم است که عده ی شیاد وطردست.بنام سادات دست به کارهای ناروا وخلاف عقل وشرع زده اند وبسیاری از مؤمنین شیعه هم به دلایلی گوناگون به این دسته ازشیادان حرمت قایل شدند وقربتا الی الله خدمت جانی ومالی کرده اند.

چهار- بسیاری از عقاید وباورهای عامه پیروان ادیان در کل وبالطبع پیروان عامه شیعه را نمی توان نسبت به اصل  دین ومذهب داد وهمینطورنمی شود این  باورهای موجه وناموجه واحساساتی عامه رابه مسخره گرفت.

نه نسبت دادن باورهای عامه پیروان یک دین به اصل دین عاقلانه  است ونه به مسخره گرفتن این باور ها.اگر بنا باشد ما باورهای عامه را همان دین بدانیم،باید به تعداد همه ی انسان ها دین داشته باشیم.

بنابر این، عمل این شیادان که (تعدادش انگشت شماراند) بنام سادات وساده دلی تعداد انسان های پاک  هزاره مستلزم آن نیست که ما اصل وجود امام حسین ونهضت امام حسین رازیر سؤال ببریم ومثلا عاشورا ومجلس یاد بود امام حسین راکه شهید راه عدالت وآزادی انسان است،مسخره کنیم وبنام نواندیشی دینی وادعای روشنفکری وباخواندن دو یاسه کتاب ازمارکس وهگل ...خودرا اعلم العلمای بنی آدم پنداریم .

8 -«این امام بزرگ تنها نیست. مادرش بزرگ ترین زن تاریخ است ، جد اش بزرگ ترین پیامبر و بل ختم رسولان و  پدرش صاحب ذوالفقار است و در عظمت اش هر چه بگویی کم گفته ای. برادر این امام خود امامی است آقای بهشتیان. برادر دیگرش ابوالفضل وفادار است که قهرمانی های افسانه یی اش شوق و اشک را همزمان بر می انگیزند. فرزند امام حسین همان است که امام سجاد و زین العابدین اش می خوانند و چون او خداترس و عابدی نمی شناسیم. از علی اکبر چه بگویم؟ خواهرش زینب است. همان زنی که علی شریعتی گفت هرکس چون او عمل نکند یزیدی است و تمام. آن گاه امامان دیگری را که از تبار امام حسین اند بگیرید و بیایید تا به منجی عالم بشریت حضرت مهدی برسید. می بینیم که در این سلسله یک نقطه ی سیاه نیست و همه چیز از جنس نور و حقیقت است.
حال ، شما به مردم بگویید که با همه ی این ها گرامی ترین شما در نزد خداوند متقی ترین شما است و نسب خانواده گی ارزشی ندارد. این را می توانید بگویید. اما واقعیت آن است که اکثر مردم ما ( و حتا در سراسر جهان) با تفاوت هایی به ثروت و قدرت و نسب خانواده گی و حسن ظاهری احترام می گزارند»

1-8 -  نمی  دانم چرابعضی از انسان هادوست دارند هرچه را نمی دانند به انکارش بر خیزندو به خودژیست فیلسوفانه داده برای نفی آن آسمان وریسمان را بهم ببافند.

آخر،بزرگی مادر وپدرکلان وپدر وبرادر امام حسین،از نظردرون دینی از مسائل اجماعی امت اسلامی است.ازنظرتاریخی هم تاریخ گواه صادق است که محمد ودخترش فاطمه ودامادش علی ونوه هایش حسن وحسین  از پاکان عالم  هستند. این چیزی است که نتنها امت اسلامی به آن اعتقاد دینی دارند بلکه ده ها مورخ غیر مسلمان درباره محمد وآل محمد کتاب نوشته اند که اگر بناباشدنویسندگان آن کتاب هارانام  ببریم مثنوی هفتاد من کاغذ می شود.ازطرف دیگر مسئله مثل روز روشن وچون خورشید عیان است حاجت به بیان نیست.

افسانه خواندن شجاعت ووفای حضرت ابوالفضل العباس ،واقعا جسارت وپرروی می خواهدافسانه خواندن  حضرت عباس،مثل این است که شما براساس اعتقاد مسلمانی تان جهاد چگوارا را انکار کنید.

زندگی نامه حضرت عباس، راشیعه وسنی نوشته وهمه اعتراف دارند که عباس درکربلا وقبل از کربلا در کنار پدرش از دلاورترین  مردان روزگار خود بود ودرزندگی اجتماعی چنان دارای اخلاق نیکوی انسانی بود که به او (ابوالفضل) یعنی پدر خوبی ها می گفتند.

انکار حضرت عباس وافسانه خواندن وفای آن شهید جوانمردان،انکار خورشید عالم تاب است وکسی که خورشید را با آن جهان گستری اش انکارکند بااوسخن گفتن ودلیل آوردن نوعی احمقی وبی خردی است.

امام زین العابدین،دیگر فرزند امام حسین درپارسایی وعبادت وبندگی خدا چنان درخشید که به لقب سرور جمال نیایشگران  مفتخر شد ومجموعه دعاهای امام سجاد بنام صحیفه سجادیه،خود گواه صادق بر این مدعای تاریخ است که سرور وگل سرسبد پرستشگران هست. صحیفه سجادیه امام زین العابدین همان دریایی بیکران از معارف هست که ده ها انسان پارسا وزاهد وجامع معقول ومنقول  عمر خودرا درفهم وشرح آن سپری نموده ودرعصر ما همین صحیفه سجادیه در بزرگ ترین دانشگاه جهان اسلام الازهر مورد توجه وعنایت  خداوندگاران آن دانشگاه عظیم الشأن است.

همین صحیفه سجادیه امام  زین العابدین ،توسط دانشمند نامی جهان اسلام حضرت دکتر دامغانی، در یکی  از بزرگ ترین ومعتبر ترین دانشگاه امریکا تدریس می شود. چه می شود کردکه خفاش ها خورشید را هم انکار می کنند چون چشم خورشید بین ندارند.

امام زین العابدین رابا آن میراث درخشان علمی بیاد مانده  اش،به مسخره گرفتن واقعا بی حیایی می خواهد وانسان چقدر از جاده حق وانسانیت خارج شده باشد که شخصیت پارسا وزاهد ودانا ی چون امام زین العابدین  وزهد وپارسایی ودانای اش را به مسخره بگیرد.

یادی استاد فخرالدین حجازی بخیر که در کتاب چهار بنیان گفته است اگر انسان از وحی بریده شود وعقل خداداد خودرا در چهارسوی ولنگاری به حراج بگذارد کارش بجای می رسد که حشره هارا پرستش می کندوحتی رسوای ومنقصتش به آنجا می رسد که آلت تناسلی حیوانات را به می پرستد

درپایان این پاراگراف این داستان تاریخی را نقل می کنم تا عبرتی باشد برای ما .

در کتاب های تاریخی راجع به  ورود حضرت محمد (ص) به مدینه  اینگونه می خوانیم:

وقتی رسول خدا باهمراهانش وارد مدینه شدند  مردم مدینه به استقبال ایشان می آمدند از جمله مردی آمد وبه رسول خدا خوش آمد گفت وادامه  داد: یارسول الله به مدینه خوش آمدید .این شهرمردمان خوبی دارند واین مردم به نیکوترین وجه از شما یاری می کنند چون مردمانش بسیار مردمان شریف وخوبی هستند.

رسول خدا درجواب ایشان فرمود«راست گفتی»

رسول خدا با همراهانش به راهش ادامه می دادند که مردی دیگری پیش آمد وبه پیغمبر وهمراهانش خیر مقدم گفت وسخنش را اینگونه ادامه داد:

یارسول الله  این شهر شایسته شما نیست.مردمان این شهر مردمان بد وناسپاسی هستند وقدر شما رانمی دانند ونسبت به شما حرمت داری نمی کنند.

رسول خدا درجوابش فرمود«راست گفتی»

یاران رسول خدا ازاین دوپاسخ  متحیر شدند وازایشان  سؤال کردند: یارسول الله، راز این دوپاسخ یکسان درپاسخ دو سخن متضاد چیست؟

رسول خدافرمود: هردوی ایشان راست گفتند چون اولی که چنان گفت راست گفت برای این که خودش خوب است وباهمه خوبی  می کندودیگران نیز با او خوبی می کنند.پس اوراست گفت که مردمان این شهر همه خوبند.

امادومی آدمی است که برخوردش باهمه بد است ودیگران نیز با اوبدی می کنند.پس او هم راست گفت که مردمان این شهر همه بد هستند.

9- « در مقطعی از تحولات جامعه ی عرب آن زمان سیاستمدار هوشمندی به نام معاویه ( با تیم کارآمدی که داشت) خلیفه ی چهارم مسلمانان را کم کم به حاشیه راند و بخش بزرگی از قدرت را در سلسله ی خاندانی خود متمرکز کرد. فرزند او یعنی یزید با فرزند امام علی ( حسین) در افتاد. او توانست حسین را شکست بدهد و به نحو موثری از صحنه ی رقابت حذف کند. از آن پس قدرت در دست یزیدی ها ماند. »

1-9 –این بخش از سخن های هاتف نشان می دهد که  ایشان 1 – باتاریخ صدر اسلام آشنایی دقیق ندارد واز امام علی  به گفته های کوچه وبازار قناعت کرده واگر با تاریخ اسلام وزندگی امام علی اندک آشنایی داشت چنین قضاوت نمی کرد وحتی اگر آگاهی  تاریخی آقای هاتف در حد خواندن کتاب هشت جلدی نویسنده بزرگ مصری آقای عبدالفتاح عبدالمقصود، بنام «الامام علی» وکتاب نویسنده بزرگ لبنانی ،جرج جرداق  مسیحی، بنام«علی صوت العدالت الانسانیه» آشنایی داشت، چنین قضاوت سخیف وغیر واقع نمی کرد.2 – آقای هاتف معنای سیاستمدار باهوش را ازدریجه ی سیاست منهای انسانیت  می فهمد.

بله وقتی به سیاست ماکیاولی معتقد باشد او معاویه راسیاستمدار باهوش می داند ودر چنین مکتبی امام  علی نتنها یک سیاستمدار باهوش نیست  بلکه یک شکست خورده  بی تدبیر است وخودمولا علی همین موضوع رادر کتاب شریف نهج البلاغه اش بیان کرده است وحضرت استاد علامه جعفری آن  رادر کتاب گرانسنگ اصول سیاست ازنظر اسلام که شرح زیبا وپرژرف نامه امام علی به مالک اشتر است،  نیکو شرح کرده وسیاست برمحور حق وسیاست برمحور خودطبیعی را به زیبایی وشیوایی وبابررسی همه جانبه ی مکاتب فلسفی مورد بررسی قرارداده است.که خوانندگان عزیز سایت وزین جمهوری سکوت رابه آن کتاب ارجاع می دهیم.

3 -9 – آنچه رادر مقدمه عرض کردم در اینجا مصداق دارد وقتی کسی تاریخ ناخوانده به قضاوت تاریخ می نشیند معلوم است که بین یزید وامام حسین نمی تواند فرق گذارد .

آقای هاتف اگر با خداوندگاران عرفان وفلسفه  چون مولا نای بلخی وعلامه اقبال لاهوری  اندک آشنایی می داشت یقینا حسین را به گونه دیگر می شناخت.

مولانا ی بزرگ فرزند پاک بلخ در باره امام حسین سروده است:

کجایید ای شهیدان خدایی

بلاجویان دشت کربلایی

کجایید ای سبک روحان عاشق

پرنده‌تر ز مرغان هوایی

کجایید ای شهان آسمانی

بدانسته فلک را درگشایی

کجایید ای ز جان و جا رهیده

کسی مر عقل را گوید کجایی

کجایید ای در زندان شکسته

بداده وام داران را رهایی

کجایید ای در مخزن گشاده

کجایید ای نوای بی‌نوایی

در آن بحرید کاین عالم کف او است

زمانی بیش دارید آشنایی

کف دریاست صورت‌های عالم

ز کف بگذر اگر اهل صفایی

دلم کف کرد کاین نقش سخن شد

بهل نقش و به دل رو گر ز مایی

برآ ای شمس تبریزی ز مشرق

که اصل اصل اصل هر ضیایی    «مولوی-کلیات شمس- غزل شماره  ۲۷۰۷»

علامه اقبال لاهوری  فیلسوف ،سیاستمدار،ازبنیانگذاران کشور پاکستان ومتفکر بزرگ جهان  درباره امام حسین وعاشورای تاریخ ساز او چنین سروده است:

هر که پیمان با هوالموجود بست

گردنش از بند هر معبود رست

مؤمن از عشق است و عشق از مؤمنست

عشق را ناممکن ما ممکن است

عقل سفاک است و او سفاک تر

پاک تر چالاک تر بیباک تر

عقل در پیچاک اسباب و علل

عشق چوگان باز میدان عمل

عشق صید از زور بازو افکند

عقل مکار است و دامی میزند

عقل را سرمایه از بیم و شک است

عشق را عزم و یقین لاینفک است

آن کند تعمیر تا ویران کند

این کند ویران که آبادان کند

عقل چون باد است ارزان در جهان

عشق کمیاب و بهای او گران

عقل محکم از اساس چون و چند

عشق عریان از لباس چون و چند

عقل می گوید که خود را پیش کن

عشق گوید امتحان خویش کن

عقل با غیر آشنا از اکتساب

عشق از فضل است و با خود در حساب

عقل گوید شاد شو آباد شو

عشق گوید بنده شو آزاد شو

عشق را آرام جان حریت است

ناقه اش را ساربان حریت است

آن شنیدستی که هنگام نبرد

عشق با عقل هوس پرور چه کرد

آن امام عاشقان پور بتول

سرو آزادی ز بستان رسول

الله الله بای بسم الله پدر

معنی ذبح عظیم آمد پسر

بهر آن شهزاده ی خیر الملل

دوش ختم المرسلین نعم الجمل

سرخ رو عشق غیور از خون او

شوخی این مصرع از مضمون او

در میان امت آن کیوان جناب

همچو حرف قل هو الله در کتاب

موسی و فرعون و شبیر و یزید

این دو قوت از حیات آید پدید

زنده حق از قوت شبیری است

باطل آخر داغ حسرت میری است

چون خلافت رشته از قرآن گسیخت

حریت را زهر اندر کام ریخت

خاست آن سر جلوه ی خیرالامم

چون سحاب قبله باران در قدم

بر زمین کربلا بارید و رفت

لاله در ویرانه ها کارید و رفت

تا قیامت قطع استبداد کرد

موج خون او چمن ایجاد کرد

بهر حق در خاک و خون غلتیده است

پس بنای لااله گردیده است

مدعایش سلطنت بودی اگر

خود نکردی با چنین سامان سفر

دشمنان چون ریگ صحرا لاتعد

دوستان او به یزدان هم عدد

سر ابراهیم و اسمعیل بود

یعنی آن اجمال را تفصیل بود

عزم او چون کوهساران استوار

پایدار و تند سیر و کامگار

تیغ بهر عزت دین است و بس

مقصد او حفظ آئین است و بس

ماسوی الله را مسلمان بنده نیست

پیش فرعونی سرش افکنده نیست

خون او تفسیر این اسرار کرد

ملت خوابیده را بیدار کرد

تیغ لا چون از میان بیرون کشید

از رگ ارباب باطل خون کشید

نقش الا الله بر صحرا نوشت

سطر عنوان نجات ما نوشت

رمز قرآن از حسین آموختیم

ز آتش او شعله ها اندوختیم

شوکت شام و فر بغداد رفت

سطوت غرناطه هم از یاد رفت

تار ما از زخمه اش لرزان هنوز

تازه از تکبیر او ایمان هنوز

ای صبا ای پیک دور افتادگان

اشک ما بر خاک پاک او رسان      « اقبال لاهوری - رموز بیخودی»

10 - «نکته ی مهمی که در این جا باید به یاد داشت این است که اسلام آمده بود تا نظام خاندانی قدرت را بر هم بزند و نوعی شایسته سالاری مبتنی بر علم و تقوا را جانشین آن کند. اما برجسته ترین مدافعان این نظم جدید علم محور و تقوا محور یعنی امامان شیعه معتقد بودند که این شایسته گی در خاندان خود شان هست و ادامه می یابد. به این معنا که همان چیزی را که در خاندان های دیگر نمی پذیرفتند ، در خاندان خود مقبول و بل لازم می دانستند. حالا شیعه های امروزی می توانند بگویند که چه عیبی دارد که شایسته ها از یک خاندان باشند و علم و تقوا از یک پدر و مادر برجسته همین طور به نواده های شان برسد و سلسله ی تربیت صحیح در خانواده ی شان ادامه بیابد؟ فرض کنید این را بپذیریم. اما سوال این است که از کجا می دانیم که همین اتفاق هادر سلسله ی خانواده گی امامان شیعه افتاده است؟ »

1-10 - تاریخ بشر گواه است که علم وتقوا نه شخصیت می شناسد ونه مکان خاص وهرانسانی به قرار سعه وجودی وطهارت باطنی وتربیت خانوادگی واکتسابی خود از علم وتقوا بهره مند  بودند وعلم وتقوا نه ارثی است ونه انحصاری.

شیعه هم علم وتقوا را درانحصار امامان معصوم خود نمی داندبلکه همه انسان هارا بهره مند ازعلم وتقوا می داند.اما نسبت به امامانش معتقد به عصمت هستند ومعنای عصمت این نیست که همه ی ارزش های خدایی بطور ارثی وژینیتکی از امامی به امامی  منتقل می شود بلکه افرادی خاصی براساس شایستگی اکتسابی خود به مقام عصمت  دست می یابد.

البته کیفیت دست یابی به مقام عصمت خارج از فهم بشر است وهمچنان  که چگونگی مقام پیغمبری بر بشر معلوم نیست.لذا براین اساس شیعه معتقد است که امام معصوم باید از طرف خدا به واسطه رسولش  به مردم اعلام شود وامام معصوم منصوص از طرف خدا امام معصوم بعد از خودش را به مردم اعلام کند.

بیشتر از این راباید درکتاب های کلامی  علمای گرامی شیعه جست وجو نمود.

2- 10 – تاریخ نشان می دهد که  امامان  معصوم شیعه درعلم وتقوا سرآمد انسان ها بوده واین را تمام مورخان مسلمان وغیر مسلمان نوشته اند ومجموعه احادیث(احادیث صحیح) که از آن امامان معصوم  بیادگار مانده خودگواهی می دهند که ائمه شیعه درعلم وتقوابی مانند وبی بدیل هستند.

برای آگاهی بیشتر به کتاب شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی سنی وکتاب امام صادق مغز متفکر شیعه نوشته...باترجمه ذبیح الله منصوری ودائره المعارف های بزرگ جهان  باید مراجعه کرد.

3-10 – این که یک خانواده نسل در نسل  دارای  چنان اخلاق حمیده باشند وبتوانند رهبری انسان ها رابه عهده بگیرند نیز چیزی خارج از عقل وعرف تاریخی نیست مخصوصا در ادیان ابراهیمی ومذهب بودا از مسلمات است.

 

11 - «این که به ما گفته اند که یزیدی ها بد بودند و حسینی ها خوب بودند خود ادعا هستند و خود ادعا را نمی توان دلیلی درستی آن ادعا گرفت. بعضی می گویند که خوب روشن است دیگر. جبهه ی یزید جبهه ی پلید ها و ستم کاران بود و جبهه ی حسین جبهه ی پاکان و مردم دوستان.  برای تحکیم این ادعا باید واقعا بدانیم که مردمان آن دو اردوگاه چه گونه مردمانی بودند. آیا این را می دانیم؟ نمی گویم که چنین چیزی را می توان دانست یا نه. می پرسم : ما چنین چیزی را می دانیم یا نمی دانیم؟ اگر نمی دانیم ، این تعصب شدید ما نسبت به یک اردوگاه در برابر اردوگاهی دیگر از چیست؟ اگر می دانیم ، چه گونه می دانیم؟ این تاریخی که ما در پای خطابه ها می شنویم تاریخ طرفداران یک جبهه است. خود ادعا است. اگر کسی بیاید و روایت متفاوتی بدهد ما چه کار خواهیم کرد؟ ما عادت کرده ایم که امام حسین را امام حسین بدانیم ( با همان تصویری که از او در ذهن ما پخته شده است). آیا امکان دارد که یک بار - برای تمرین ذهنی- او را یکی از رهبران جامعه ی عرب آن روز بدانیم که با یکی دیگر از رهبران آن جامعه درگیر شد و به قتل رسید؟ قبول می کنیم که او انسانی خوب بود. اما آیا مهاتماگاندی آدم بدی بود؟ گاندی را هم کشتند. چرا ما هرگز در جامعه ی خود یک جمله در باره ی گاندی نمی شنویم؟ البته این که ما همه ساله به خاطر مرگ گاندی گریه نمی کنیم و بر سر و روی خود نمی زنیم کار خوبی می کنیم. چرا که گاندی را در متن تاریخ متعارف بشر می شناسیم. اما با مرگ امام حسین به گونه یی برخورد می کنیم که گویی در روز عاشورا ما کسی را مظلومانه از دست دادیم که جایش را تا قیامت کسی پر کرده نمی تواند و هیچ فاجعه یی نمی تواند هم وزن آن فاجعه باشد »

1 -11 –آقای هاتف، مدعی است که  مابراساس تلقینات  غیر واقعی به امام حسین خو گرفته وبه یاد او گریه می کنیم ودر بخشی دیگر از گاندی سخن گفته  وهمچنین گفته آیا می شود  امام حسین  رابادیگر رهبران جهان مقایسه کنیم .

نتیجه سخن آقای هاتف این  است که اگرما حسین را بدون حب وعشق مذهبی بارورشده در پای خطابه های آخوند وسید ها مطالعه کنیم دیگر آن حسین حسین پیشین نخواهد بود بلکه حسین نیز چون دیگر رهبران تاریخی  است.

دوست دارم که آقای هاتف این بخش از سؤال خودرا نه از من  بلکه از زبان رهبران ومتفکران جهان وآن هم رهبران ومتفکران غیر مسلمان بشنود که هرگز پایی خطابه های آخوند هزاره وسید ننشسته اند امام حسین را با همان نگاه خشک تاریخی مطالعه کرده نه با چشمان اشک آلود عشق وایمان اما وقتی باحسین از همان دیدگاه خشک تاریخی آشنا شدند  دل به او بسته وعاشق او شده وبرای او اشک ریخته اند.

چون آقای هاتف، از گاندی سخن گفته است ، مقاله را باسخنان گاندی درباره امام حسین پی می گیریم:

ماهاتما گاندی

ماهاتما گاندی، رهبر بزرگ انقلاب هندوستان، می گوید: «من برای هند چیز تازه ای نیاوردم؛ فقط نتیجه ای را که از مطالعات و تحقیق هایم درباره تاریخ زندگی قهرمانان کربلا به دست آورده بودم، ارمغان ملت هند کردم. اگر بخواهیم هند را نجات دهیم واجب است همان راهی را بپیماییم که حسین بن علی علیه السلام پیمود».

توماس کارلایل

توماس کارلایل، مورخ مشهور انگلیسی، می نویسد: «بهترین درسی که از تراژدی کربلا می گیریم این است که حسین علیه السلام و یارانش ایمان استوار به خدا داشتند. آنها با عمل خود روشن کردند که تفوقِ عددی در جایی که حقّ با باطل روبه رو می شود اهمیّتی ندارد. پیروزی حسین علیه السلام با وجود اقلیتی که داشت باعث شگفتی من است».

واشینگتن ایرونیک

واشینگتن ایرونیک، تاریخ نویس امریکایی، می نویسد: «برای امام حسین علیه السلام ممکن بود که زندگی خود را با تسلیم شدن در برابر اراده یزید نجات بخشد، لیکن مسئولیّت پیشوایی اسلام اجازه نمی داد که او یزید را به عنوان خلیفه بشناسد. او به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنی امیه به سرعت خود را برای قبول هر ناراحتی و فشاری آماده ساخت. در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشک و در روی ریگ های تفتیده عربستان روح حسین علیه السلام فناناپذیر است. ای پهلوان و ای نمونه شجاعت و ای شه سوار من؛ ای حسین».

مُسیو هاربین

مُسیوهاربین آلمانی می گوید: «اگر در کلمات و گفتار حسین علیه السلام درست دقت شود معلوم خواهد شد که هدف و آرمان حسین علیه السلام جلوگیری از ستم بود و این همه قوّت قلب و از خودگذشتگی را در راه مقصود عالی خویش خرج کرده است. حتی در آخرین دقایق زندگی طفل شیرخوار خود را قربانی حقّ و حقیقت نمود و با این عمل اندیشه فلاسفه و بزرگان عالم را متحیّر ساخت».

توماس ماساریک

توماس ماساریک می گوید: «گرچه کشیشان ما هم از ذکر مصایب حضرت مسیح مردم را متأثر می سازند، ولی آن شور و هیجانی که در پیروان حسین علیه السلام یافت می شود، در پیروان مسیح یافت نخواهد شد و گویا سبب این باشد که مصایب مسیح در برابر مصایب حسین علیه السلام مانند پر کاهی است در مقابل کوهی عظیم».

اِدوارد بِراون

اِدوارد بِراون مستشرق معروف انگلیسی می گوید: «آیا قلبی پیدا می شود که وقتی درباره کربلا سخن می شنود، آغشته به اندوه نگردد؟ حتی غیر مسلمانان نیز نمی توانند پاکی روحی را که در این جنگ تحت لوای اسلام انجام گرفت انکار کنند».

فردریک جمس

فردریک جِمس می گوید: «درس امام حسین و هر قهرمان شهید دیگری این است که در دنیا اصول ابدی عدالت و ترحّم و محبّت وجود دارد که تغییر ناپذیرند و هم چنین می رساند که هرگاه انسان برای حفظ این صفات مقاومت کند و در راه بقای آن پافشاری نماید آن اصول همیشه در دنیا باقی و پایدار خواهد ماند».

چارلز دیکنز

چارلز دیکنز نویسنده انگلیسی می نویسد: «اگر منظور امام حسین علیه السلام جنگ در راه خواسته های دنیایی بود، من نمی فهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند؟ پس عقل چنین حکم می کند که او فقط برای اسلام، فداکاری خویش را انجام داد».

آنتوان بارا

آنتوان بارا می نویسد: «اگر حسین از آنِ ما بود، در هر سرزمینی برای او بیرقی برمی افراشتیم و در هر روستایی برای او منبری برپا می کردیم و مردم را با نام حسین به مسیحیّت فرا می خواندیم».

گیبون

گیبون، مورخ معروف انگلیسی، می گوید: «با آن که مدتّی از واقعه کربلا گذشته و ما هم با صاحب واقعه هم وطن نیستیم، مع ذلک مشقّات و مشکلاتی که حضرت حسین علیه السلام تحمّل نمود، احساسات سنگ دل ترین خواننده را بر می انگیزد، چندان که نوعی عطوفت و مهربانی نسبت به آن حضرت در خود می یابد».

نیکلسون

نیکلسون، خاورشناس معروف، می نویسد: «بنی امیه سرکش و مستبّد بودند، قوانین اسلامی را نادیده انگاشتند و مسلمین را خوار نمودند.... چون تاریخ را بررسی کنیم گوید: دین بر ضد فرمان فرمایی تشریفاتی قیام کرد و حکومت دینی در مقابل امپراتوری ایستادگی نمود. بنابراین تاریخ از روی انصاف حکم می کند که خون حسین علیه السلام به گردن بنی امیه است».

موریس دوگبری

موریس دوگبری می گوید: «اگر مورخان ما حقیقت این روز (عاشورا) را می دانستند و درک می کردند که عاشورا چه روزی است، این عزاداری را مجنونانه نمی پنداشتند؛ زیرا پیروان حسین به واسطه عزاداری حسین علیه السلام می دانند که پستی و زیردستی و استعمار را نباید قبول کرد؛ زیرا شعار امام و آقای آنها تن ندادن به ستم بود».

دروویل

در سفرنامه خود می نویسد: «سرگذشت غم انگیز امام حسین علیه السلام و یارانش اذهان نیمی از جهان اسلام را به خود مشغول داشته است. گذشت قرن های بسیار که هرکدام فاجعه ها و غم های خود را به همراه دارد این داغ را بی اثر نکرده است و احساسی را که یادآوری آن واقعه برمی انگیزد تخفیف نداده است.... حتی دشمنان حسین علیه السلام با دیدن مقاومت بردبارانه او و از خودگذشتگی یارانش... به رحم آمدند. وقایع ثبت شده روز هولناک دهم محرم چنان از عواطف پاک انسانی سرشار است که مردم را تکان می دهد و تأثر آنها را از نسلی به نسلی دیگر منتقل می کند».

خوانند گان عزیز بخوبی می فهمند که هر یک از سخنان این بزرگان غیر مسلمان درباره عظمت امام حسین (ع) ونهضت سرنوشت ساز عاشورا جواب درخوری بر یاوه گویی های آصف هاتف است .

پی نوشت گفته های بزرگان غیر مسلمان درباره امام حسین:

- 1مجله نور دانش، شماره 3، سال 1341  شمسی .

 2 و3-  مجله نور دانش، شماره 3.

 4 -  پایگاه انترنتی حوزه .net.hawzah.www

 5- مجله نور دانش، شماره 3.

 6 و7 و8و9- مجله نور دانش، شماره 3.

 10و11و12- مجله نور دانش، شماره 3.

 13- قیام امام حسین و یارانش، ص 20.

 14-  همان، ص 21.

 15- قیام امام حسین و یارانش، ص 24، به نقل از ریدرز دایجست، چاپ نیویورك


December 9th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي